پدیده ناپدیدی متد جدید سرکوبی

کامی اخگر – دارمشتات

سرکوب کردن افراد و احزاب در رژیم های دیکتاتور همیشه روش های مختلفی داشته که متناسب با شرایط زمانی جامعه تغییر می کرده . در ایران هم سرکوب ها بعد از انقلاب 57 بدین گونه شروع شد که در ابتدای قدرت رژیم ، یعنی از همان سیاه بهار آزادی 1357 از بین بردن فیزیکی افراد به روش های اعدام و تیرباران چنان قدرتمندانه از سوی رژیم انجام می شد که نه انگار روزی باید پاسخگو باشند و بازرسی و تاریخی هست و نه انگار که اصلا این مردم نفس می کشند و این گاهواره خوابیده ها روزی بزرگ می شوند . در باب این موضوع هرچه صفت سخت و سنگی ست نوشته شده ، که استبداداختناق آورد و اختناق اعتراض آورد و اعتراض اعدام آور و نه دیگر هیچ .

آنقدر گرفتند و اعدام کردند ، آنقدر گرفتند و به جنگ فرستادند که دیگر جوان نماند؛ هرچند خاک دیگر آن خاک حاصلخیز آزادی نبود اما جوانه می روئید هنوز!!

نه از خلیج موجی بود و نه از خزر طوفانی . وقتی به یک شب ، فقط به یک شب در تابستان گرم 67 به دستور لاجوردی مردی که چشمانش هرگز رنگ لاجورد را نفهمید 30 هزار نفر در سراسر ایران اعدام شدند ، جای نفس کشیدن آزادی نبود چه برسد به رویش درخت آزادی !

روش سرکوب در دهه 50 و 60 بدین گونه گذشت که آثار وقیحش با تمام جزئیات در جوامع بین المللی برملاشد و هنوز هم محرز است چرا که رژیم در این دو دهه خود را تافته جدا بافته ای از جهان می دانست که می تواند بدون دخالت هیچ دولت و سازمانی در چهار دیواری خودش برایران دیکتاتور سالاری کند .

اما آنان که در راس کار بودند در دهه 70 لحظه به لحظه بیشتر متوجه شدند که نیاز روابط با دولت ها یک نیاز بی پایان است و این روابط باید تحت استاندارهای حقوق بشری باشد لذا به ناچار نحوه سرکوب تغییر کرد . روش قدیمی ، اما خوب و موثر و تقلید شده از کشورهای امریکای جنوبی ، ربودن افراد مخالف و خطر ساز به صورت کاملا بی سرو صدا . حالا دیگر زمانی بود که خاتمی صحبت از گفت گوی تمدن ها کرده بود ونه فقط به ایران و ایرانی بلکه به جوامع جهان هم وعده ها داده بود . اما دیری نگذشت که همه فهمیدند خاتمی فقط و فقط حرف می زند ، همه فهمیدند قدرت که ندارد هیچ ، صداقت هم ندارد . اشاره به این موضوع کافی است که بعد از مرگ لاجوردی ( فرشته مرگ اوین ) او را شهید نامید و در مدح گورستان های پیدا و ناپیدایی که ساخته بود سخنرانی کرد . این چنین بود که این سید سفید روی سیاهپوش با آن عینک « فتو کورمیکشن » ( به قول امیرفرشاد ابراهیمی ) به عالیجناب گفتار درمانی ملقب شد و حالا می بینیم که لحظه به لحظه این لقب در چهار چوب شخصیت او بهتر می گنجد .

خاتمی از گفت وگوی تمدن ها که نه بلکه از دیکتاتوری سابق تمدن ها همچون فرانکو و پینوشه درس گرفت و متد آدم ربائی را به سیستم های اطلاعاتی اش افزود . سرکوب به این روش را می توان به چند دلیل موثر تراز روش های دهه 50 و 60 نتیجه گیری کرد ، در این روش قاضی و دادگاهی وجود ندارد که خلق در مورد آن قضاوتی کند و یا روزی منجر به انتقام شود . یعنی اشخاص همیشه مجهول الهویه می مانند و دیگر آن که مسئولیت از بین رفتن مخالف یا مخالفین به صورت آشکار و اعلام شده از دوش رژیم برداشته می شود کما این که رژیم هم از آگاهی مردم خبر دارد که نظرشان این چنین نیست . همچنین این روش می تواند محملی باشد برای قربانی کردن بعضی از ایادی خودشان که به دلیل طبقه بندی بودن اطلاعات اشخاص باید روزی از بین بروند تا مبادا هدایت کنندگان آدم ربائی ها و قتل های پنهان مشحص شود ( اشاره به موضع قاتلین قتل های زنجیره ای که فقط اعلام شد تعدادی از افراد وزارت اطلاعات بودند اما همچنان اهم موضوع در پرده ابهام است ) و نهایتا اینکه با این روش رژیم هم می تواند به هدف خود که از ابتدا تا به امروز همان حذف نیروهای مخالف بوده برسد .

اگر به موضع دقیق تر بنگریم متوجه می شویم که در روش اعدام ها همه نوع فردی از همه قشری و از هر حزبی و در هر سنی قربانی شد و در روش ناپدید شدن افراد هم می بینیم که همان طبقات تکرار شد ، یعنی چه در اعدام ها و چه در ناپدید شدن ها هم فعالین شناخته شده بودند و هم دانشجویان و محصلین شناخته نشده .

اشاره به گزارش سازمان حقوق بشر « 1999 ai» که به ناپدیدشدن و قتل پیروز دوانی ، فروهرها، پوینده و مختاری را ذکر می کند و همچنین صریحا ناپدید شدن افراد شناخته نشده را نیز متذکر می شود .

در بعضی موارد جنازه قربانیان بعد از چند روز و چند هفته در گوشه ای از شهر و بیابان و پارک (موارد بسیار در پارک چیتگر تهران ) پیدا شد و در مواردی هم داستان مخوف ناپدید شدن انسان ها بعد از گذشت ماه ها و سال ها همچنان بی جواب ماند !

و حالا هیچکس نمی پرسد که ، زمستان 57 ، ما را چه شد که خیال بهار کردیم .

و کسی نمی پرسد که تابستان 68 ، مسلخ ستاره های چشم بسته ، کجا بود.

همچنان که پدیده ناپدید شدن های سال 77 را دیگر هیچکس نمی پرسد .

بیائید فراموش نکنیم آنان را که رفتند از فصل انبوه ما .